داستان کوتاه :مداد سفید
همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند�به جز مداد سفید�هیچ کسی به او کار نمی داد�همه می گفتند: �تو به هیچ دردی نمی خوری� �یک شب که مداد رنگی ها�توی سیاهی کاغذ گم شده بودند�مداد سفید تا صبح کار کرد�ماه کشید�مهتاب کشید�و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد�صبح توی جعبه ی مداد رنگی�جای خالی او�با هیچ رنگی پر نشد.
18922 بازدید
13 بازدید امروز
3 بازدید دیروز
30 بازدید یک هفته گذشته
Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)
Copyright ©2003-2024 Gegli Social Network (Gohardasht) - All Rights Reserved
Developed by Dr. Mohammad Hajarian